قرآن و شاخصه‏هاى اخلاق نبوى صلى الله عليه وآله وسلم

پدیدآورسیدحسین هاشمی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعقلانيت

share 1792 بازدید
قرآن و شاخصه‏هاى اخلاق نبوى صلى الله عليه وآله وسلم

سيد حسين هاشمي

چکیده: اين نوشتار، شاخصه هاى اخلاق نبوى از منظر قرآن را به بررسى نشته است. نويسنده با الهام گيرى از آيات قرآنى بدين نتيجه رسيده است كه اسلام با در نظر داشت نياز روحى انسان ها به الگوگيرى به ارايه الگوهاى برتر الهى و انسانى پرداخته و پيامبران الهى به ويژه دو تن از آنان حضرت ابراهيم و رسول اكرم را به عنوان برترين الگوهاى بشرى معرفى كرده است. قرآن كريم حضرت محمد را در يك توصيف كلى و اجمالى، داراى خلق عظيم و شرح صدر مى داند كه اين هر دو در گام نخست به اخلاق اجتماعى آن حضرت نظر دارد، و در جاى جاى قرآن به مصاديق و جلوه هاى بيرونى و جزيى آن اشاره رفته است. به باور نويسنده خلوص، تواضع، بردبارى، انسان دوستى، احترام به ديگران، رحمت و صلابت، مهم ترين شاخصه هاى اخلاق اجتماعى رسول اعظم از منظر كلام وحيانى الهى به شمار مى روند.

كليد واژه‏ها: الگوپذيرى انسان، اخلاق، اخلاق اجتماعى، خلق پيامبر(ص)، خلق عظيم، شرح صدر، الگوهاى قرآنى، ابراهيم(ع)، اخلاص، تواضع، انسان دوستى، احترام به ديگران، رحمت، صلابت.

قرآن و الگوهاى برتر انسانى

فرهنگها و مكتب‏هاى بشرى و الهى هر يك، براى تربيت انسان مطلوب و آرمانى موردنظر خود، الگوهاى متناسب با هنجارهاو ارزشهاى خويش ارائه داده و پيروان خود را به درس آموزى و الگو گرفتن از آنان فراخوانده‏اند. اسلام نيز علاوه بر آموزه‏هاى نظرى و معرفتى و اختصاص حدود يك چهارم از آيات كتاب وحيانى (هزار و پانصد آيه) خويش به موضوع اخلاق و تبيين بايسته‏ها و ارزشها، از طريق نمادهاى عملى به تربيت و رشد فضايل اخلاقى اهتمام ورزيده است.
بر اين اساس درنگاهى فراگير، رسالت همه رسولان الهى و به ويژه رسول خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم را چنين توضيح داده است:
«هو الذى بعث فى الاميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة...» (جمعه /2)
«او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آن‏ها مى‏خواند و آن‏ها را تزكيه مى‏كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى‏آموزد.»
هنگامى كه قرآن خواسته است، آن هدف كلى را به صورت عينى و تجسّمى در برابر اهل ايمان آشكار سازد، به ترسيم شخصيت عملى هر يك از پيامبران پرداخته است:
«واذكر فى الكتاب ابراهيم إنه كان صدّيقا نبيّا» (مريم /41)
«در اين كتاب ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راست‏گو و پيامبر (خدا) بود.»
«واذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصاً و كان رسولا نبيّا» (مريم /51)
«و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود و رسول و پيامبر والا مقام.»
«و اذكر اسماعيل و اليسع و ذا الكفل و كلٌّ من الاخيار» (ص /48)
«و به خاطر بياور «اسماعيل» و «اليسع» و «ذوالكفل» را كه همه از نيكان بودند.»
«واذكر فى الكتاب ادريس انّه كان صدّيقاً نبيّا» (مريم /56)
«و دراين كتاب از ادريس نيز ياد كند، او بسيار راست‏گو و پيامبر (بزرگى) بود.»
«واذكر عبدنا ايوب اذ نادى ربّه انّى مسّنى الشيطان بنصب و عذاب» (ص /41)
«و به خاطر بياور بنده ما ايوب را، هنگامى كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.»
در اين آيات مباركه ضمن دستور به احياى نام رسولان الهى و اسوه‏هاى انسانى، وصفى از اوصاف پسنديده و فضيلتى از فضايل هر يك را نيز برشمرده است، تا حكمت زنده نگاه داشتن ياد آن‏ها را گوشزد كرده باشند.

پيامبر خاتم ‏صلى الله عليه وآله وسلم برترين الگوى قرآنى

از ميان ده‏ها الگوى نمونه و شاخص، كه نام برخى از ايشان را آورديم، قرآن كريم، دو تن از آنان را به گونه‏اى خاص مورد توجّه و تذكّر قرار داده است، يكى «ابراهيم»عليه السلام و ديگرى «محمّد»صلى الله عليه وآله وسلم. چه اين كه درباره اين دو پيامبر تعبير «اسوه» را به كارگرفته است:
1 - «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه اذ قالوا لقومهم انا براؤا منكم و ممّا تعبدون من دون اللَّه كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا باللَّه وحده...» (ممتحنه /4)
«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آن چه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.»
2 - لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللَّه و اليوم الآخر و ذكر اللَّه كثيرا» (احزاب /21)
«مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نيكويى است، براى آن‏ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.»
تأمّل در اين آيات نشان مى‏دهد كه وجه امتياز حضرت ابراهيم‏عليه السلام و پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم بر ساير انبياء اين است كه: اين دو پيامبر در تحكيم انديشه توحيدى و مبارزه با شرك نقشى نمايان‏تر ايفا كرده و راهى دشوارتر را پيموده‏اند و امتياز پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم بر حضرت ابراهيم‏عليه السلام اين است كه «ابراهيم‏عليه السلام» به نام و وصف «اسوه» معرّفى شده و پيامبر اسلام با عنوان «رسول‏اللَّه» براى همه جهانيان تا هميشه تاريخ اسوه و الگو شناخته شده است، بى‏آن كه يكى از اوصاف او متمايز گردد و اين بدان معناست كه خداوند او را براى همگان و در تمامى ساحت‏ها و عرصه‏ها، الگوى برتر و شايسته اقتدا و پيروى مى‏شناسد. بى‏آن كه ساحتى از ساحت‏هاى زندگى وى ترجيح داده باشد.1
البته آيه شريفه، در سياق آيات جنگ احزاب قرار گرفته است، اما اطلاق و زبان عام آيه، نشان مى‏دهد كه اسوه بودن آن حضرت، اختصاص به شيوه رهبرى و فرمان‏دهى در جنگ ندارد. از همين روى مفسّران و قرآن‏پژوهان در تفسير آيه مباركه، هر چند از دو احتمال ياد كرده‏اند اما معناى عموم را برگزيده‏اند. از جمله در تفسير «كشاف» زمخشرى (م، 528 ه) آمده است:
«شخص پيامبر [در تمامى ابعاد] اسوه نيكو، يعنى الگو و نمونه است.»2
دقت در رموز ادبى آيه، شمول و فراگيرى آن را نسبت به همه موضوعات و مقولات زندگى و همه عصرها و نسلها مى‏رساند.
از آن جمله:
1 - آيه با دو حرف «لام» و «قد» شروع شده است، و اين حروف در ادبيات عرب، قطعى و حتمى بودن مضمون پيام را مى‏رساند. اسوه و الگو بودن پيامبر از نگاه وحى قطعى و مورد تأكيد است.
2 - استفاده از فعل ماضى «كان» در آيه، معناى ثبوت و استمرار و فراگيرى را افاده مى‏كند؛ آن سان كه لازمه خاتميت رسالت اوست.3
3 - تعبير «فى رسول‏اللَّه» بيانگر اين است كه ظرفيّت وجود رسالى، سراسر درس و پيام و الگوبخشى است.
اين ويژگى‏هاى بيانى سبب شده است كه جاراللَّه زمخشرى - بيان و بلاغت شناس زبان عرب - بگويد:
«اگر تا پايان آيه بنگريم خواهيم ديد كه خداوند از هيچ تأكيدى فروگزار نكرده است.»4
4 - واژه «اسوه» علاوه بر مفهوم الگو، متبّع و معيار بودن، مفهوم شايسته بودن را نيز در خود نهفته دارد. زيرا كسانى كه از سوى مردم مورد تبعيت قرار مى‏گيرند، برخى صالح و برخى ناصالحند، واژه «ولىّ» هم به رهبران صالح اطلاق شده و هم بر پيشوايان ناصالح - «والذين كفروا اوليائهم الطاغوت» (بقره /257) - ولى واژه «اسوه» در جايى به كار مى‏رود كه رهبر و الگو مورد تأييد و داراى صلاحيت شخصيت مثبت باشد.

شخصيت اخلاقى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم

پروردگار متعال در سوره مباركه «قلم» براى اثبات جنبه‏هاى مختلف شخصيت رسول خود و از جمله شخصيت اخلاقى آن حضرت به مقدس‏ترين پديدارها يعنى قلم - وسيله انتقال انديشه و دانش و ابزارى تكامل‏بخش فكر و تمدن بشرى - و نيز به آن چه از نوك قلم جارى شده و بر صفحات تاريخ، فرهنگ و تمدن بشرى نقش بسته سوگند ياد كرده است و از ميان گزينه‏هاى بسيار، در جهت نماياندن مرتبت و شخصيت اخلاقى پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم، وصف «عظيم» را برازنده و مناسب خلق و خوى وى ديده و اور ا به اين وصف، ستايش كرده است:
«و انّك لعلى خلق عظيم» (قلم /4)
«و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى.»
شيخ طوسى (ابوجعفر محمد بن حسن 460-385 ه) از همسر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم روايت مى‏كند:
«خلق نبى اكرم همان بود كه در ده آيه اول سوره «مؤمنون» آمده ست.» [= خشوع در نماز، روى گردانى از لغو و بيهوده، پرداخت زكات، حفظ عفت و پاكدامنى، وفاى به عهد و امانت و مواظبت بر نماز.]
شيخ پس از نقل روايت مى‏افزايد:
«كسى را كه خداوند به خلق عظيم بستايد، بالاتر از آن، مدح و ستايشى نمى‏توان سراغ گرفت.»5
روايت از طريق عامّه با اين بيان نقل شده است:
شخصى از همسر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم درباره اخلاق آن حضرت پرسيد. همسر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ وى گفت:
«قرآن خوانده‏اى؟ جواب داد: آرى. گفت: خلق پيامبر همان قرآن بود».6
اهميّت تعبير «خلق عظيم» وقتى آشكار مى‏گردد كه بدانيم خداوندى كه اخلاق پيامبرش را بزرگ به حساب آورده و توصيف كرده است، همه دنيا و موجودى آن را حقير و كم به شمار آورده است: «... قل متاع الدنيا قليل...» (نساء /77) «سرمايه زندگى دنيا ناچيز است.»
و البته درباره همه سرمايه ناچيز فرموده است: «و ان تعدّوا نعمت اللَّه لاتحصوها» (ابراهيم /34).
براستى اگر انسان از شمارش نعمتهاى دنيوى - كه نزد خدا حقير است - ناتوان باشد پس چگونه به ژرفاى عظمت خلق نبوى راه خواهد يافت در حالى كه خداوند آن را عظيم شمرده است و به تعبير يكى از قرآن پژوهان:
«خداوند سبحان هيچ يك از پيامبران خود جز محمّدصلى الله عليه وآله وسلم را با اين صفت [دارنده خلق عظيم] ستايش نكرده است.»7
و همو در ادامه مى‏نويسد:
«چكيده معناى آيه مباركه همان است كه رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم خود فرموده است: «پروردگار من مرا پرورش داد و نيكو تربيتم كرد» يعنى خداوند اخلاق پيامبر را متناسب با هدف خلقت وى قرار داد.»8

شرح صدر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

تعبير ديگر قرآن از خلق رسول خدا، برخوردارى آن حضرت از «شرح صدر» است:
«الم نشرح لك صدرك» (انشراح /1)
«آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم؟»
شرح، به معناى بسط، گشايش و وسعت دادن چيزى است و آن گاه كه با پسوند «صدر» بيايد به مفهوم بردبارى، تحمّل و صبورى بسيار است، كه شخص را در رسيدن به هدف‏هاى بزرگ، يارى مى‏رساند و مشكلات و رنج‏هاى بر سر راه مقصود و هدف را آسان مى‏كند. و از همين رهگذر است كه شرح صدر را در شمار اخلاق اجتماعى جاى داده و از بايسته‏هاى رهبرى سياسى و دينى، دانسته‏اند.
شهيد مطهرى(ره) بر آن است كه شرح صدر، آن گونه كه مفسّران و مترجمان قرآن گفته و آن را، هم معناى سعه صدر دانسته‏اند، نيست... بلكه به معناى گره‏گشايى و بازگشايى قلبى است كه از توسعه و ظرفيّت برخوردار بوده است:
«شرح صدر يك امر روحى و يك امر روانى است، هيچ چيزى در عالم به اندازه روح انسان، احتياجى به شرح كردن ندارد... اين كه به پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏گويند، آيا ما باطن تو را شرح نكرديم، صرفاً نمى‏گويد كه ما باطن تو را توسعه نداديم؟ مثلاً ما مى‏گوييم كه يك خانه كوچك است، صد متر است، بعد شما صد متر ديگر هم مى‏خريد، آن وقت مى‏گوييد ما خانه‏مان را توسعه داده‏ايم... يا ما اين ظرف را بزرگترش كرديم، صحبت اين است كه اين ظرف بسيار بزرگ را از يكديگر باز كرديم، ما روح تو را باز كرديم، صفحات روى هم چيده شده اين روح را براى تو باز كرديم. بنابراين، شرح صدر، سعه صدر، هم در او هست، اما هر سعه صدرى، شرح صدر نيست.»9 پس: «شرح صدر خلاصه معنايش اين است: ظرفيت روحى بسيار وسيع و تحمل فوق‏العاده.»10
به روايت قرآن كريم، حضرت موسى‏عليه السلام، در پى مبعوث شدن به پيامبرى و مأموريت رفتن به سوى فرعون و نجات دادن بنى‏اسرائيل، از جمله ابزارها و وسايلى كه در انجام اين رسالت مهم و موردنياز مى‏ديد، نخستين آن‏ها شرح صدر بود كه از خداوند خواست تا به او عطا كند و خداوند نيز در پى اين درخواست، چنان موهبتى را بدو بخشيد: «رب اشرح لى صدرى» «قال قد اوتيت سؤلك يا موسى» (طه /25 و 36)
«موسى گفت: پروردگارا سينه‏ام را گشاده كن. و فرمود: اى موسى آن چه را خواستى به تو داده شد.»
اما براى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، اين ويژگى بدون خواهش و تقاضاى وى، عطا شد. در سوره مباركه انشراح، كه خداوند از نعمت‏هاى داده شده از جانب خود به پيامبر، ياد مى‏كند، نخستين و به طور طبيعى، بزرگترين و مهمترين آن‏ها را شرح صدر آن حضرت مى‏شمارد، كه به او بخشيده است.
حضرت موسى‏عليه السلام و رسول مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، هر دو از پيامبران اولوالعزم بودند و يكى از آن دو، با ستمكارترين فرمانروايان تاريخ (فرعون) و نيز قوم لجوج، بهانه‏جو، مادى‏نگر و شرارت پيشه‏اى كه بخش بزرگى از آيات قصص قرآن را سرگذشت عبرت‏آموز و طغيان‏گرى‏هاى آنان دربرگرفته است، رويارو بود. و ديگرى نيز رسالت جهانى در همه اعصار و مكان‏ها را داشته و با تلخ‏كامى‏ها و مرارت‏هاى همدم و همراه بوده است كه هيچ نبى و رسولى پيش از وى بدان اندازه اذيت و آزار از قوم خود نديده بود.
به اين سبب، آن دو گرامى، افزون بر سعه صدر، نيازمند شرح صدر بوده‏اند و خداوند نيز به آن دو، ارزانى داشت و بر پاى بست همان شرح صدر، فراخناى روحى و تحمّل و بردبارى بى‏بديل يافتند؛ كه نه تنها بر دوش گرفتن بار سنگين رسالت را، براى ايشان آسان و تحمّل‏پذير گردانيد، كه توانستند نمونه اعلاى اخلاق انسانى را تجسم بخشند.
شيخ طوسى به نقل از «جبايى» (ابوعلى محمد بن عبدالوهاب، ت 303 ه ) مى‏آورد:
«خداوند، سينه پيامبر را گشادگى بخشيد و از سر لطف خويش كارى كرد كه آن حضرت مأموريت و تكليف الهى را به آسانى انجام دهد.»11
قرآن علاوه بر بيان كلّى «شرح صدر» و «خلق عظيم» پيامبر به يادكرد مصاديق و نمونه‏هاى آن نيز پرداخته است.

1 - خلوص و بى‏پيرايگى

زندگى و فعاليت بيست و سه ساله پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، انگيزه و رنگ و بويى جز اجراى خالصانه دستورات الهى و انجام تمام و كمال تكليف بزرگ رسالت و مأموريت از جانب پروردگار، نداشت. چنان كه هرگز در برابر ايمان آوردن، به كسى وعده پول، شهرت، مقام و رسيدن به رياست و منصبى را نداد و از شيوه‏هاى رايج و معمول ساير رهبران سياسى، اجتماعى در پيش‏برد اهداف و جلب همكارى و حمايت پيروان و ياران سود نجست، زيرا كه او خود نيز در پى هيچ يك نبود. بارها به روشنى اعلام كرد: در برابر تلاش‏هايى كه انجام مى‏دهد، رنج‏هايى كه مى‏برد، و سختى‏هايى كه بر خود هموار مى‏كند، كوچكترين مزد و پاداشى نمى‏طلبد، چنان كه خداى تعالى به او فرموده بود:
«قل لا اسألكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين» (انعام /90)
«بگو: در برابر اين (رسالت و تبليغ) پاداشى از شما نمى‏طلبم، اين (رسالت) چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست.»
«و ما ارسلناك الا مبشّرا و نذيرا. قل ما اسألكم عليه من اجر...» (فرقان /56 و 57)
«اى پيامبر؛ ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذاركننده نفرستاديم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم.»
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هرگز چيزى را از مردم براى خود طلب نكرد و اگر براساس آيه‏اى از قرآن، تنها مزد مورد درخواست او «مودّت ذى القربى» بود، آن هم به جهت مصلحتى بود كه منافع آن نصيب خود مردم مى‏شد.
«قل ما سألتكم من اَجرٍ فهو لكم ان اجرى الاّ على اللَّه». (سبأ /47)
در حدود هفتاد آيه قرآن، سخن از صبر به ميان آورده است، كه بيش از ده مورد آن به شخص رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اختصاص دارد.
1 - خداى تعالى در سوره مباركه «احقاف»، به پيامبر، دستور مى‏دهد كه بسان پيامبران «اولوا العزم» صبور و شكيبا باشد:
«فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل...» (احقاف /35)
«پس صبر كن آن گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر كردند.»
از اين آيه دو بيان متفاوت مى‏توان فهميد:
1 - پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم چون يك پيامبر اولوا العزم است بايد مانند ديگر پيامبران «اولوا العزم» بردبار باشد.
2 - پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به دليل اين كه پيامبر خاتم نيز هست بايد جامع همه شكيبايى‏ها باشد و به اندازه همه پيامبران اولوا العزم بردبارى ورزد.
در تأييد فهم دوم، مى‏توان به اين حديث نبوى اشاره كرد كه فرمود: «كسى چون من در راه خدا، آزار و اذيت نشده است.»12
با نگاه از همين منظر ميسر است. عبداللَّه بن مسعود مى‏گفت:
«شخصيت رسول خدا يادآور پيامبرى از پيامبران الهى است كه قومش او را مجروح كرده‏اند و خون از پيشانيش جارى است ولى در حالى كه خون از چهره مى‏سترد، مى‏گويد: خداوندا! قومم را ببخش كه آن‏ها نادانند.»13
مفسّران در تفسير آيه: «فاصبر صبرا جميلا» (معارج /5) «پس صبر كن، صبر جميل و زيبا.» گفته‏اند: صبر جميل آن است كه نه بى‏تابى در آن باشد و نه شكوه و زارى نزد مردمان. موافق اين تفسير، روايتى از پيامبر نيز نقل شده است كه فرمود:
«صبر جميل، صبرى است، كه شكايتى در آن نباشد.»14
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم آن گونه بود كه خدا از او خواسته بود، چنان شكيبا و صبور بود كه هرگز از رنجها و مشقت‏هايى كه در راه ايفاى رسالت ديده بود، در برابر مردم شكوه نكرد، نه كسى را ملامت كرد و نه بر كسى به خاطر تحمّل رنجهايش منّت نهاد. بلكه به خاطر ايمان نياوردن كافران، خود را مسؤول مى‏شناخت و خويش را ملامت مى‏كرد. «لعلّك باخع نفسك ألاَّ يكونوا مؤمنين» (شعراء /3)
«گويى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى براى اين كه آن‏ها ايمان نمى‏آورند!»
مورّخان موارد زيادى را از صبر و شكيبايى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده‏اند، از آن جمله:
يك ماه و اندى از وفات ابوطالب و خديجه نگذشته بود، رسول خدا به طائف رفت تا قبيله «ثقيف» را به اسلام دعوت كند، سران ثقيف كه سه برادر بودند در پاسخ دعوت پيامبر، چنين گفتند: برادر اول: «من پرده كعبه را دريده باشم اگر تو را خداى تو به پيامبرى فرستاده باشد.»
دومى: «مگر خدا جز تو كسى براى پيامبرى پيدا نكرد؟»
سومى: «به خدا سوگند كه من هرگز با تو سخن نخواهم گفت چه اگر راستى، پيغمبر خدا باشى، مقامت بالاتر از آن است كه سخنت را رد كنم و اگر بر خدا دروغ مى‏بندى مرا شايسته نيست كه با تو هم‏سخن شوم.»
پيامبر كه از حمايت آنان نااميد شده بود، تقاضا كرد كه اين موضوع پوشيده بماند تا مايه گستاخى بيشتر قريش نگردد، اما آنان برخلاف اين درخواست، شمارى از سفيهان و بردگان خود را وادار كردند تا با دشنام و داد و فرياد، به دنبال وى افتادند و او را سنگ‏باران كردند و در نتيجه پاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، مجروح شد. رسول خدا به سايه تاكى پناه برد و چون آرام گرفت چنين دعا كرد:
«خدايا! از ناتوانى و بيچارگى و بى‏كسى خويش به تو پناه مى‏برم. اى مهربان‏تر از همه مهربانان. تويى پروردگار بيچارگان و تويى پروردگار من، مرا به كه وامى‏گذارى؟ به بيگانه‏اى كه با من ترش‏رويى كند؟ يا به دشمنى كه كارم را به وى سپرده‏ايم؟ اگر تو بر من خشمگين نباشى باك ندارم...»15
برخى بيگانگان كه تاريخ اسلام را مطالعه كرده‏اند، اين واقعيت را به خوبى لمس كرده و گفته‏اند:
«محمد و مسلمانان اوليه، برخلاف آن چه در ذهن مردم غرب مى‏گذرد، موفقيت را به آسانى به دست نياوردند، آن‏ها با تلاشى سخت راه خود را هموار نمودند و اگر پايدارى محمد و ياران اوليه او نبود، رسيدن به هدف كارى غيرممكن بود.»16

2 - انسان دوستى

گذشته از همه، آن چه ترديد و انكار برنمى‏تابد اين است كه رهبران اجتماعى به ويژه آنانكه رسالت آسمانى و جهانى داشته و پيروان ميليونى در ميان انسان‏ها يافته‏اند، كسانى بوده‏اند كه شديداً مردم‏گرا و انسان‏دوست بوده‏اند. تلاش و رنج هدايت‏گرانه حضرت نوح‏عليه السلام به مدت نهصد و پنجاه سال، زحمت‏هاى طاقت‏سوز موسى، يونس، هود، صالح، ابراهيم و...عليهم السلام گواه روشن اين حقيقت است. سيمايى كه قرآن، از آخرين فرستاده الهى، حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم ترسيم مى‏كند، چهره صميمى، دلسوزترين و علاقه‏مندترين همه رهبران و پيشوايانى است، كه تاريخ سراغ دارد، شايد بدان سبب كه او چون رسالت خاتم و جهان شمول داشته و دين او، دين هماره انسان‏ها است. پس بايد كه پيمانه دل او نيز لبريزتر از ديگران و حتى ساير انبياى الهى، نسبت به سرنوشت و حيات انسان‏ها باشد تا نيروى رها شده از اين دوستى و علاقه‏مندى از فراز زمان‏ها و مكان‏ها بگذرد و ميلياردها دل را در پى او، روانه كند تا دين او جهانى گردد و جاودانه بماند.
دلسوزى فراتر از وصف رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به انسان‏ها و حتى مشركان و كافران را از جمله در آيات قرآنى زير مى‏توان ديد:
1 - «فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا» (كهف /6)
«گويى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند؟»
فراز نخست اين آيات، شدت اندوه و حزن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را يادآور مى‏شود. چه «باخع» از ريشه بخع (هم وزن نخل) به معناى هلاك كردن خود از غم و اندوه و به ديگر سخن دق‏مرگ شدن است. واژه «اَسفا» نيز كه به معناى غم و اندوه شديد است، براى تأكيد شدت حزن رسول خدا و دوچندان نماياندن آن است.
قسمت بعدى آيه به يادكرد علت و سبب اين همه حزن و اندوه رسول خدا، پرداخته و آن را هدايت ناپذيرى و رو نياوردن مشركان و كافران به سعادت و رستگارى خودشان دانسته است. و اين بدان معنا است كه حزن و اندوه پيامبر، در حقيقت نه براى گروه خاص (خويشاوندان، مؤمنان و يا...) بلكه براى خير رسانى به همه بشريت و هدايت آنان بوده است. پيامبر چون فرجام شوم و تلخ كفر و بى‏ايمانى و كيفرهاى سخت الهى را كه بر سر راه آنان قرار داشت و نيز از دست رفتن فرصت و منافع سرشار دنيوى و اخروى ايمان را مى‏ديد، از فرط اندوه و تأسف سلامت و زندگيش تهديد مى‏شد.
شدت دلسوزى پيامبر به مردم را از اين منظر بيشتر مى‏توان دريافت كه پروردگار عالميان و مهربان‏ترين مهربانان، به پيامبر دلدارى مى‏دهد و از او مى‏خواهد كه بيش از اين و به اندازه كه جان بر سر اين كار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گو اين كه ادامه آيه دوم، اين نكته را نيز به طور ضمنى بيان مى‏كند كه پيامبر، تو اگر جان خويش را هم فدا كنى، آنان ايمان نمى‏آورند. زيرا كه آن‏ها گمراهان عنادپيشه و لجوج‏اند كه تنها با زور و فشار مى‏توان آن‏ها را - نه مؤمن ولى - رام و مطيع‏شان كرد:
«ان نشأ ننزل عليهم مِنَ السَماء آية فظّلت اعناقهم لها خاضعين» (شعراء /4)
«اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيه‏اى نازل مى‏كنيم كه گردنهاى شان در برابر آن خاضع گردد.»
در دو سوره مباركه «يوسف» و «نحل» خداوند، آشكارا، ايمان نياوردن گروهى از مشركان و كافران را با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ميان مى‏گذارد تا زمينه غصه و اندوه وى را با قطع اميد از ايمان آنان، برطرف كند:
«و ما اكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين» (يوسف /103)
«و بيشتر مردم، هر چه اصرار داشته باشى ايمان نمى‏آورند.»
«ان تحرص على هديهم فانّ اللَّه لايهدى من يضلّ و ما لهم من ناصرين» (نحل /37)
«هر قدر بر هدايت آن‏ها حريص باشى، (سودى ندارد، چرا كه) خداوند كسى را كه گمراه ساخت، هدايت نمى‏كند و آن‏ها ياورانى نخواهند داشت.»
2 - «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم» (توبه /128)
«به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
اختصاص رحمت و رأفت نبوى، به مؤمنان، بدين معنا است كه صفات پيشينى ياد شده در اين آيه، (يعنى گران بودن رنج و سختى مردم بر پيامبر و حرص و اصرار او به هدايت شدن مردمان) مربوط به همه انسان‏ها بوده است، حتى كافران، مشركان و منافقانى كه با آن حضرت در جنگ و ستيز بودند. آيه بعدى نيز تأييد كننده همين معنا است كه مى‏گويد: در صورت روى گردانى آنان از حق و حقيقت، نگران مباش. زيرا كه خداى توانا و مقتدر يار و همراه تو است:
«فان تولّوا فقل حسبى اللَّه لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم» (توبه /129)
«اگر آن‏ها (از حق) روى بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا كفايت مى‏كند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم و او صاحب عرش بزرگ است.»
3 - «فلاتذهب نفسك عليهم حسرات ان اللَّه عليم بما يصنعون» (فاطر /8)
«پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از دست نرود، خداوند بر آن چه انجام مى‏دهند دانا است.»
علامه آلوسى بغدادى در توضيح آيه شريفه مى‏آورد:
«حسرات، جمع حسرت و به معناى اندوه بر چيزى است كه از دست رفته است... حسرت چون در ساختار زبانى، «مصدر» است.به اندوه و غصه زياد و كم هر دو گفته مى‏شود. لكن در آيه مباركه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، بر احوال يا عمل‏هاى زشت و اندوه‏زاى كافران را برساند.»17
وى سپس مى‏افزايد:
«ممكن است؛ حسرات، حال باشد براى «نفسك»گويى غصه و اندوه، جان پيامبر شده است.»18

3 - احترام به آراء و شخصيت ديگران

قرآن كريم يك بار به صورت مستقيم به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، دستور مشورت با مردم را مى‏دهد و آن را در رديف خصلت‏هاى پسنديده چون عفو، گذشت، دعا و نيايش براى لغزش‏كاران، قرار مى‏دهد و يك بار نيز مشورت و نظرخواهى را همچون انفاق و دست‏گيرى از نيازمندان و بى‏نوايان، خلق و خوى اجتماعى مسلمانان و مكانيسم رفتارى جامعه ايمانى در تعامل با يكديگر معرفى مى‏كند:
«فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159)
«پس آن‏ها را ببخش و براى آن‏ها آمرزش بطلب و در كارها، با آنان مشورت كن.»
«... و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون...» (شورى /38)
«و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنها است و از آن چه به آن‏ها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند.»
دستور يافتن رسول مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم به مشورت با مسلمانان (كه در حقيقت و به دليل تطابق كامل سيره و رفتار نبوى، با آموزه‏هاى قرآنى، بيان ديگرى از شيوه و منش رفتارى رسول خداست)، نشانه شخصيت دهى، احترام‏گذارى، نرم‏خويى، مهربانى و ملاطفت آن حضرت با مردم و پيروان خويش است. چه همان سان كه خودرأيى، نشان تحكّم، استبداد و حقير و كوچك شمردن نظر و شخصيت ديگران است، مشورت و نظرخواهى نيز نماد احترام به ديگران، شخصيت دادن به آن‏ها و نمايان‏گر توجّه به خرد و فهم ديگران و قبول آن‏ها است؛ با اين كه اگر به شخصيت رسول خدا بنگريم:
«پيغمبر است، نيازى به مشورت ندارد، گاهى كسى مشورت مى‏كند و نياز دارد ولى پيغمبر به اصل مشورت نياز ندارد، با وجود اين، براى اين كه اين اصل را پايه‏گذارى نكند كه بعدها، هر كسى آمد و حاكم و رهبر شد، دستور بدهد كه ديگران فقط اطاعت بكنند... و ثانياً: مشورت كردن، شخصيت دادن به همراهان و پيروان است، اين كار را مى‏كردند. رهبرى كه مشورت نمى‏كند ولو آن كه تصميمى كه گرفته صددرصد صحيح باشد، پيروان و افراد او درباره خود چه فكرى مى‏كنند؟ فكر مى‏كنند كه حكم ابزار را دارند. ولى وقتى خود آن‏ها را در جريان قرار دادى و روشن كردى، آن‏ها هم احساس شخصيت مى‏كنند و در نتيجه بهتر پيروى مى‏كنند.»19

4 - تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مردم

قرآن كريم، پيامبر را انسان ملايم، متواضع و فروتن معرفى مى‏كند. دست‏يابى آن حضرت به چنان سيره و منش را هديه‏اى از خود و عامل محبوبيت و نفوذ وى در دلها مى‏شمارد و بر نقش كاركردى و پيش برنده عامل تواضع و ملايمت در رسالت اسلامى، چندان پاى مى‏فشارد كه نبود آن را برابر با شكست نهضت نبوى و ناكامى اسلام و قرآن معرفى مى‏كند.
«فبما رحمة من‏اللَّه لنت لهم ولو كنت فظّا غليظا القلب لانفضّوا من حولك» (آل‏عمران /159)
«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [= مردم] نرم خوى و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏شدند.»
در دو آيه ديگر، با تعبير همسان، خداوند پيامبرش را به آغوش گشودن - كه نهايت تواضع و فروتنى عزت‏مدارانه است - در برابر مؤمنان فرمان مى‏دهد:
«واخفض جناحك للمؤمنين» (حجر /88)
«و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنان فرود آر.»
«واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنين.» (شعراء /215)
«و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند بگستر.»
«خفض» بر وزن «خشم» به معناى پايين آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفض جناح كنايه از تواضع آميخته با محبت، سرشار از مهربانى و خالص از نياز و غرض است؛ بدان سان كه مرغى، بر روى جوجه‏هاى خود، بال مهر و مادرى مى‏گستراند.

5 - رحمت و صلابت

نرمش و صلابت كه در نگاه و نظر ابتدايى دو خلق و خوى متعارض و ناسازگار مى‏نمايد، هر دو از شاخصه‏هاى بارز سيره و اخلاق پيامبر عظيم‏الشأن اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم به شمار مى‏رود.
«فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكّل على اللَّه ان اللَّه يحبّ المتوكّلين» (آل عمران /159)
«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم[ نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش كن و در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.»
در اين آيه مباركه همزمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را از يك سوى، مظهر ملايمت، نرمى و مهربانى در برخورد و رفتار با مردم معرفى مى‏كند و اين خصوصيت را سبب گرايش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبيت وى در ميان مسلمانان مى‏شمارد و از سوى ديگر قاطعيت، سازش‏ناپذيرى و صلابت در اجراى تصميم‏ها را به او توصيه و چنان صفتى را محبوب خداوند معرفى مى‏كند، ناگفته پيداست كه اگر ويژگى، خصلت و يا رفتارى مورد محبت و خواست خداوند باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم خويش را بدان خواهد آراست و عامل بدان خواهد بود. در اين جا به تبلور و هم‏نشينى آن دو در وجود رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏پردازيم.

6 - رحمت و رأفت رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم

قرآن، در ترسيم سيماى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به شيوه‏هاى گوناگون و تعبيرهاى مختلف، سخن گفته است، گاه او را رحمت خالص و تجسّم مهر الهى براى بشريت بلكه همه هستى قلمداد كرده است:
«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء /107)
«ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.»
دستيابى به معنا و مفهوم درست آيه مباركه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمين» است. عالمين، جمع عالم است، عالم يعنى همه مخلوقات. جوهرى در صحاح مى‏گويد: «العالم، الخلق.» «عالم، يعنى همه مخلوقات».20
و قرب الموارد نيز آورده است: «العالم، الخلق كله.» «عالم يعنى تمامى آفريده‏ها.»21
در قرآن، اين واژه هفتاد و سه بار و هميشه به صورت «عالمين» آمده است و مراد از آن گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الحمدللَّه رب العالمين» (حمد /2) و گاه نيز همه انسان‏ها است، همچون: «فانى اعذّبه عذابا لا اعذّبه احدا من العالمين» (مائده /115) و گاه مردمان يك عصر و يا يك قلمرو فرهنگى و سرزمينى است: «و انّى فضّلتكم على العالمين» (بقره /122) و «واصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران /42)
شايد بتوان گفت كه، هر گاه اين واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همه مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و يا گروهى از انسان‏ها به كار رود، مفهومى محدود و مقيد به زمان و مكان دارد. براساس اين قاعده، تشخيص معناى «عالمين»، در آيه مورد بحث، كمى دشوارتر مى‏شود و گويى از همين سبب نيز هست كه مترجمان و مفسّران قرآن، دچار اختلاف نظر شده‏اند. چه، آيه موردنظر، از آن رو كه در مقام بيان صفت يك انسان است، بايد «عالمين»، شامل گروهى از انسان‏ها، - مردمان شبه جزيره عربستان و يا مردم عصر پيامبر - در نهايت شامل همه انسان‏ها شود. از جانب ديگر چون پيامبر، به عنوان رحمت الهى توصيف شده شأن رحمت خداوندى، بسان ساير صفات او، شمول و فراگيرى نسبت به همه مخلوقات الهى است.
قرآن درباره رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:
«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم.» (توبه /128)
«به يقين، رسولى از خود شما به سوى تان آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
از نكات درخور تأمل در اين آيه آن است كه پيامبر، داراى دو صفت «رئوف» و «رحيم» كه از اوصاف ويژه الهى است، قلمداد و خداى‏گونه ستايش شده است. از ميان تمامى انسان‏ها، انبيا، رسولان، صالحان و... پيامبر، تنها انسانى است كه با تركيبى از اين دو صفت، از وى توصيف و تمجيد شده است.
متون روايى و سيره ور فتار پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم (كه شارح و آيينه تمام رخ آموزه‏هاى قرآنى است.)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در اين مجال، نمونه‏هايى از هر يك (روايت و سيره) را براى تأييد و تبيين هر چه بيشتر آيات ياد شده مى‏آوريم:
1. از خود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه آن حضرت فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان كه به انجام واجبات امر فرموده است.»22
2. انس بن مالك مى‏گويد:
«نُه سال در محضر و در خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودم به ياد ندارم كه هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان كار را انجام ندادى و هرگز مرا بر كارى سرزنش نكرد.»23
3. وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در مكه دعوت خويش را علنى كرد با عكس‏العمل شديد مشركان روبه‏رو گرديد و قريش از هيچ‏گونه آزار و شكنجه، افتراء و اهانت دريغ نورزيدند و او را فرد دروغ‏گو، جادوگر و ديوانه معرفى كردند. واكنش پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در برابر اين همه، چنين بود:
«بار خدايا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خويش قرار ده؛ زيرا آنان حقيقت را نمى‏دانند».24
4 - از همه مهم‏تر، رفتار كريمانه و مهربانانه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با مردم مكه در زمان اقتدار سياسى است كه نمونه‏اى از آن را در روز فتح مكه مى‏توان ديد. در آن روز كه پس از ساليان دورى و آوارگى از وطن و با خاطره‏هاى تلخ از برخورد مشكران قريش در روزگاران آغازين بعثت، پيروزمندانه وارد مكه گرديده بود و هزاران سپاه را پشت سر خويش داشت، مى‏توانست انتقام خويش را چند برابر از مشركان قريش و مكّيان بگيرد و به سپاه خويش دستور قتل و غارت صادر كند؛ اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر كرد و از تقصير همگان گذشت - جز چند نفر معدود كه از فرط پليدى و سياهى شايستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پيش‏آهنگان كفر و لجاجت به حساب مى‏آمدند - . سعد بن معاذ كه يكى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهايى به اين مضمون خواند:
«امروز روز كشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مى‏شود.»25
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از شنيدن سخنان سعد، بسيار اندوهناك و غمگين شد و او را از مقام فرماندهى عزل كرد و پرچم را به پسر وى «قليل بن سعد» سپرد و خود در توصيف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانيست.»26
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم براى اثبات عملى اين رحمت و مهربانى به مكّيان اعلام داشت: «برويد كه همگى آزاديد.»27
اين عفو، گذشت، بزرگ فكرى، عطوفت و نسيم ملايم مهربانى، جان‏هاى مكيان را نواخت و به سوى اسلام و پذيرش ديانت پيامبر، متمايل‏شان ساخت.28
5 - صفوان بن اميه از جمله سران مشرك مكه و در شمار آتش افروزان عليه پيامبر، در جنگ‏هاى متعدد بود و يك نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مكه به دار آويخته بود، از اين روى در شمار كسانى قرار گرفت كه پيامبر از آن‏ها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام كرد. او با شنيدن اين خبر از مكه به جدّه گريخت. لكن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، شفاعت كرد و خواهان عفو او گرديد. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نيز او را بخشيد. زمانى كه خبر به خود او رسيد، باور نكرد تا اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عمامه يا پيراهن خود را به نشانه بخشش براى او فرستاد، او باور كرد و به مكه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا درباره اسلام تحقيق كند و اگر به نتيجه رسيد اسلام بياورد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقيق كند و اسلام بياورد. صفوان بعدها مى‏گفت: «هيچ كس به اين نيك نفسى نمى‏تواند باشد مگر اين كه فرستاده خدا باشد، گواهى مى‏دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و او رسول خداست.»29

شدت و صلابت رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم

پيش از آن كه سخنى از صلابت و قاطعيت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به ميان آوريم چند نكته شايان و بايسته ياد است:
1 - «صلابت» به مفهوم شدت و سخت‏گيرى كه واژگان «قاطعيت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نيز مى‏توان نزديك و هم‏معنايى آن دانست، هر چند به صورت مستقيم و صريح (صلابت) و هم خانواده‏هاى آن در متون و نصوص دينى، قرآنى، براى بيان صفات خلقى و نفسانى، كمتر آمده است؛ اما در قالب تعابير ديگر چون خشونت، شدت، قاطعيت و مداهنه ناپذيرى و يا به شكل گزاره‏ها و جمله‏هايى بيان شده است كه درون‏مايه و مضمون آن‏ها، صلابت و شدّت به عنوان صفتى از صفات فضيلت را مى‏رساندو آن را در شمار فضايل خلقى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قرار مى‏دهد.
2 - در زندگى انسان به ويژه پيشوايان و رهبران اجتماعى و سياسى، گاه صلابت و قاطعيت نه تنها شايسته و نيك، كه ضرورت اجتناب‏ناپذير است. اگر سخت‏گيرى و صلابت در برخورد با بزهكاران، قانون شكنان و مجرمان داخل جامعه و يك قلمرو سرزمينى يا فكرى، صورت نپذيرد، بزهكاران احساس امنيت مى‏كنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسايش مى‏گردد و هرج و مرج فراگير مى‏شود؛ چنان كه اگر سخت رفتارى و قاطعيت در برابر دشمنان بيرونى نباشد، سلطه‏طلبان و تجاوزگران، استقلال و حاكميت ملى را زيرپا مى‏گذارند. از اين رهگذر است كه هم خرد و عقل انسانى و هم شريعت اسلامى، صلابت و قاطعيت را در مواردى بايسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بايدها و صلاحيت‏هاى لازم در عهده‏دارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از اين رو، پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در عين كمال رأفت و مهربانى كه با مردم داشت، از صلابت، قاطعيت و برخورد سخت با حق‏ستيزان نيز بهره وافر داشت، كه اگر جز اين مى‏بود، نمى‏توانست الگوى جامع كمالات انسانى قرار گيرد.
3 - قلمرو قاطعيت و صلابت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، كاملاً مشخص بود: يكى عرصه اجراى حدود و احكام اسلامى و ديگر برخورد با مشركان و كافران معاند و لجوج كه حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقيقت، كه از سر ستيز و دشمنى نمى‏پذيرفتند و نيز منافقان، مجرمان و بزهكاران، هر چند كه در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مى‏زيستند.
نمونه‏هايى از آيات قرآنى، كه بيان‏گر صلابت و قاطعيت رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم است:
1 - «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم كلّ مرصد...» (توبه /5)
«(اما) وقتى ماه‏هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آن‏ها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمين‏گاه بر سر راه آن‏ها نشينيد...»
چنان كه پيداست اين آيه مباركه، سخت‏ترين مواضع و برخورد را با مشركان اعلام مى‏كند. اگر به آيات پيش از اين آيه مباركه در همين سوره و يا آيات ديگر در ساير سوره‏هاى قرآن و مربوط به همين موضوع، توجّه و تأمّل شود، مشخص مى‏گردد كه اين برنامه سخت و شديد، پس از تخلف و پيمان شكنى مشركان هم‏پيمان با مسلمانان و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تشريع گرديد.
علامه طباطبايى مؤلف تفسير «الميزان» در تفسير آيات آغازين سوره مباركه كه در آن‏ها رسماً و علنى از مشركان اعلام برائت شده است، مى‏آورد:
«مقصود آيات مباركه پايان يافتن امان، از مشركانى است كه با مسلمانان، پيمان عدم تعرض بسته بودند. اين اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زيرا خداوند در آيات متعدد و بعدى، بيان مى‏كند كه اطمينان و اعتمادى بر پيمان مشركان نيست. به ويژه اين كه بسيارى از مشركان از مفاد پيمان عدول كردند و حرمت پيمان را حفظ نكردند... اگر ابطال پيمان يك جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هيچ پيش‏زمينه و علتى از سوى مشركان مى‏بود، دليلى نداشت كه قرآن ميان دو گروه از مشركان - آن‏ها كه بر پيمان خويش وفادار بودند و آن‏ها كه پيمان‏شكنى كرده بودند - فرق بگذارد و بگويد آنان كه پيمان‏شكنى نكرده‏اند از حكم برائت مستثنى هستند:
«الاّ الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً فاتّموا إليهم عهدهم الى مدّتهم ان اللَّه يحبّ المتّقين» (توبه /4)
«مگر كسانى از مشركان كه با آن‏ها عهد بستيد و چيزى از آن را در حق شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضد شما، تقويت نكردند، پيمان آن‏ها را تا پايان مدت شان محترم بشمريد، زيرا خداوند، پرهيزگاران را دوست دارد.»
پس چكيده مفاد آيه مباركه، اعلام بطلان پيمان و برداشتن امان، از آن دسته مشركانى است كه با مسلمانان تعهد و پيمان داشتند. اما بيشتر آنان، پيمان خويش را شكستند و همين سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم كه تاكنون بر تعهّد خويش وفادار مانده بودند، اطمينان و اعتمادى باقى نماند و از شرارت‏ها و نيرنگ‏هاى آنان، عليه اسلام، احساس امنيت نشود.»30
2. «فلا تطع الكافرين و جاهدهم به جهاداً كبيرا» (فرقان /52)
«از كافران اطاعت مكن و به حكم خدا با آنان جهاد كن، جهاد بزرگ.»
3. «يا ايّها النّبى اتّق اللَّه و لاتطع الكافرين و المنافقين» (احزاب /1)
«اى پيامبر تقواى الهى پيشه دار و از كافران و منافقان اطاعت مكن.»
يادكرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پيش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر كافران و منافقان، بدين معناست كه قاطعيت و صلابت از مصاديق تقواى الهى است.
4 - «فلا تطع المكذّبين ودوّا لو تدهن فيدهنون ولا تطع كلّ حلاَّف مهين» (قلم /10-8)
پس از تكذيب‏كنندگان اطاعت مكن، دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى كنند، از هر فرومايه‏اى كه بسيار سوگند مى‏خورد، پيروى مكن.»
شهيد مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آيه مباركه را بدين گونه توضيح مى‏دهد:
«موضوع آيه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ يعنى سهل‏گيرى دو طرفى؛ توهم كمى در حرف‏هايت سهل بگير، ما هم كمى در حرف‏هايمان سهل مى‏گيريم، يعنى تساهل. اصطلاحى امروز پيدا شده است، اسمش را گذاشته‏اند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبير خوبى است ولى اين‏ها اسمش را گذاشته‏اند تساهل دينى كه از تساهل دينى دفاع مى‏كنند، نقطه مقابل تعصب... اين را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: «فلا تطع المكذبين» 31
وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسيم مى‏كند و در تبيين تفاوت آن دو مى‏آورد:
«مطلبى را بايد توضيح دهم و آن همين مسأله تساهل است. آيا قرآن، اين كار را به طور كلى نفى مى‏كند؟ بايد عرض كنيم كه دو مطلب است: يك نوعش را قرآن به طور كلى نفى مى‏كند كه هرگز به پيغمبر اجازه نمى‏دهد تا چه رسد به غير پيغمبر و آن، [يعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فكر، يعنى به اصطلاح امروز ايدئولوژى، يعنى بياييم اين طور كنار بياييم كه تو از بعضى حرف‏هايت صرف‏نظر كن ما هم از بعضى حرف‏هاى‏مان صرف‏نظر مى‏كنيم. يك دين حق محال است اجازه بدهد با دشمن كنار بيايد... يك مستحب يا مكروه قابل مصالحه و گذشت نيست. يك چيزى كه جزء وحى الهى است ولو به عنوان كوچكترين مكروه قابل مصالحه نيست. بله يك امر ديگر است كه قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاكتيك‏بردار است، تصالح، مسأله تاكتيك است، مسأله تاكتيك به اصول يعنى مواد برنامه هرگز جريان ندارد با عمل جريان دارد، يعنى در مقام اجرا، قرارداد مى‏بنديم كه اين كار را فعلاً جلو يا تأخير بيندازيم... قرآن، اين اختيار را از پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نگرفته است كه نه در مقام اجرا يك قرارداد صلحى با مشركين امضا كند، نه در دعواى خودش صلح كند.»32
آن چه آمد، تنها بخشى از آيات وحيانى و قرآنى است كه از قاطعيت و صلابت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سخن مى‏گويند.
تاريخ سيره نبوى، كه در حقيقت، بازتاب همان آموزه‏هاى پيش گفته قرآنى در عمل و كنش پيامبر است، چهره بيرونى و رفتارى آن چه را كه از صلابت پيامبر ياد كرديم بازمى‏گويد:
1. زنى از اشراف قريش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتكب سرقت شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم دستور داد حد الهى را درباره او جارى كنند. قبيله بنى مخزوم، ناراحت شدند و كوشيدند به هر وسيله‏اى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامةبن زيد كه از چهره‏هاى محبوب نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود، از ايشان تقاضاى بخشودگى كرد، لكن حضرت از اين درخواست، شديداً ناراحت شدند و فرمودند: «آيا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مى‏كنى؟!»33
سپس از جا برخاست و به ايراد خطبه پرداخت كه بخشى از آن چنين است:
«اى مردم! علت اين كه ملت‏هاى پيش از شما هلاك شدند اين بود كه اگر فرد بلندپايه‏اى از آنان جرم مى‏كرد او را به مجازات نمى‏رسانيدند. اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، كسى خلاف مى‏كرد، حكم خدا را درباره او اجرا مى‏كردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند، حكم خدا را درباره او اجرا مى‏كنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى يكسان است.»34
صلابت و قاطعيت در اجراى احكام و حدود الهى از آن روى بايسته و از فضيلت‏هاى خلقى است كه سستى در اين عرصه مايه سست بنيادى حيات اجتماعى، افزايش جرم و بزهكارى، هتك حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزش‏ها و بايدهاى اخلاقى، اعتقادى و... مى‏شود كه هيچ انديشه‏گر و خردورزى با ملايمت و سازش و نرم‏خويى، پى‏آيندهاى شوم و سنگين و بنيان برانداز ياد شده را نمى‏پذيرد.
2. پس از غزوه تبوك كه در سال نهم هجرت روى داد، نمايندگان قبيله هوازن، براى پذيرش اسلام، اظهار تمايل كردند و براى اين كار، پيش‏شرطهايى را معين كردند از جمله اين كه: از نماز خواندن معاف باشند. اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با قاطعيت و صلابت تمام در برابر اين شرط ايستاد و در عين تعلق خاطر شديد به ايمان و گرايش يك نفر به اسلام - چه رسد به يك قبيله - به آنان جواب رد داد و فرمود: «دينى كه در آن نماز نباشد، خير و سودى ندارد.»35

ره آورد خلق عظيم نبوى

بخشى از ره‏آوردهاى خلق عظيم و شرح صدر وجود مقدس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در عرصه بيرونى و عينيت اجتماع آكنده از آلودگى‏هاى اخلاقى، عصر بعثت و پس از آن را چنين مى‏توان برشمرد:
1 - تربيت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذايل اخلاقى كه هر يك اسوه خوبيها و نيكى‏هاى روزگاران بوده‏اند.
2 - برچيده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاريهاى اجتماعى و دشمنى از جزيرةالعرب و ساير نقاط قلمرو نفوذ فكر، فرهنگ و اخلاق اسلامى.
3 - گسترش سريع اسلام در بخش بزرگ دنياى آن روز و در اندك زمان.
4 - شكل‏گيرى امت واحده اسلامى بر پاى بست برادرى دينى، الفت و مهربانى، كه خود به تنهايى و با در نظرداشت فضاى تكالب، وحشى‏گرى و استبدادى آن زمان، رويداد مهم و غيرقابل دستيابى با عوامل و انگيزه‏هاى مادى بود و به تعبير قرآن:
«واذكروا نعمة اللَّه عليكم اذ كنتم اعداءً فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم على شفا حفرة من النار فانقدكم منها...» (آل عمران /103)
«و نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل‏هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره‏اى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد.»
5 - صورت بندى تمدن بالنده و پوياى اسلامى، بر شالوده اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت، مهرورزى، برادرى ايمانى و انسان‏دوستى .

پی نوشت‌ها:

1 - مغنيه، محمد الجواد، التفسير الكاشف، چاپ سوم، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م، 387/7.
2 - زمخشرى، جاراللَّه، الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، قم، نشر ادب حوزه، بى‏تا، 531/3.
3 - سيوطى، عبدالرحمان، الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق دكتر محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، قم، منشورات رضى، 1367 ش، 256/2.
4 - تفسير الكشاف 514/4.
5 - طوسى، محمد، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق و تصحيح احمد حبيب قصير العاملى، بيروت، 460-385، ش 75/10.
6 - النووى، صحيح مسلم، بيروت - دارالكتاب العربى، 1407 ش، 746/1.
7 - تفسير الكاشف، 387/7.
8 - همان.
9 - مطهرى مرتضى، درسهايى از قرآن، قم، 23/ 1360 و 24.
10 - مطهرى، مرتضى، سيره نبوى، تهران، انتشارات صدرا، 1361.
11 - التبيان، 372/10.
12 - كراجكى، كنزالعمال، ح 5818، به نقل: رى شهرى، محمد، ميزان الحكمه، چاپ اول، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1362 ش، 670/9.
13 - همان، 671/9.
14 - مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسه امام على ابن ابيطالب، 447/2 1381.
15 - يعقوبى، احمد، تاريخ يعقوبى، مترجم: محمد ابراهيم آيتى، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى 395-394/2.
16 - كارن ارمسترانگ، محمد، ترجمه كيانوش حشمتى، چاپ اول، تهران، حكمت، 55/ 1383.
17 - بغدادى آلوسى، روح المعانى، بيروت، احياء التراث العربى، 1405 ش، 170/22.
18 - همان.
19 - مطهرى، مرتضى، سيره نبوى، چاپ اول، تهران، انتشارات صدرا، 130/ 1361.
20 - جوهرى، اسماعيل، صحاح اللغة، ماده عالم.
21 - اقرب الموارد، ماده عالم.
22 - كلينى، محمد بن يعقوب، الاصول من الكافى 117/2، ح 4.
23 - طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، /16.
24 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 167/98.
25 - ابن جرير طبرى، محمد، تاريخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، مركز مطبوعاتى دارالتبليغ اسلامى، 736/2 1351 و سيره ابن هشام، 167/98 437/4.
26 - همان.
27 - همان.
28 - همان.
29 - همان.
30 - الميزان، 147/9.
31 - مطهرى، مرتضى، تعليم و تربيت، تهران، انتشارات صدرا، /167.
32 - همان.
33 - سيره ابن هشام، 85/4.
34 - همان.
35 - همان.

مقالات مشابه

وجوه برتری پیامبر اسلام(ص) بر سایر انبیاء در قرآن و روایات

نام نشریهکتاب و سنت

نام نویسندهسیدرحمت‌الله موسوی مقدم, داراب دارابی

چگونگی دلالت آیه 33 آل‌عمران بر برگزیدگی آل محمّد (ص)

نام نشریهتفسیر پژوهی

نام نویسندهمیثم خلیلی, جواد فرامرزی

تجلی صلوات در قرآن و سیره نبوی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهکاظم قاضی‌زاده, هاشم اندیشه

مع الرسول الداعیة فی القرآن الکریم

نام نشریهالثقافة الاسلامیة

نام نویسندهمحمدحسین فضل‌الله

الرسول الداعیة فی القرآن الکریم

نام نشریهالثقافة الاسلامیة

نام نویسندهمحمدحسین فضل‌الله